قربانی از روزگار کهن تا امروز(۲-۱)
دکتر حسین لسان
خلاصه: شرحی بر چگونگی و علل قربانی کردن از دورانهای قدیم، قربانی کردن انسان، قربانی در میان ملل و اقوام باستانی: قوم یهود، سومریها، بابل، رومیها، مصریها.
روایات دینی، مراسم قربانی در میان ملل و اقوام باستانی: قوم یهود،سومریها، بابلیها، یونانیها، رومیها، مصریها مراسم قربانی در ایران،
از دوره باستانی تا امروز.
رسم قربانی کردن در راه خدا یا خدایان که همراه یا جشنها و مراسم مذهبی و سنتی بوده از چه زمانی آغاز میشود و سابقه این آئین که همه ملتهای دنیای قدیم آنرا برپا میداشتهاند و امروز هم، کم و بیش خود را پایبندآن میدانند از کجا آمده است؟ ظاهراً از خیلی قدیم و زمانی که بشر، هنوز پا به مرحله تاریخ نگذاشته، به این کار آشنائی و اعتقاد داشته و به قربانی کردن می پرداخته است. وقتی فرزند آدم، از خوردن و خوابیدن، خیالش آسوده شد و کمی فراغت یافت، به اندیشیدن افتاد، به مفهوم ترس و محبت و چیزهائی عاطفی، از این قبیل، پی برد، حوادث روزمرهاش را از کوچک و بزرگ، از آمدن شب یا روز، طلوع و غروب ماه و خورشید و ستارگان، گرفتن ماه و خورشید، طوفان و خشکسالی و زلزله تا رؤیا و بیماری و مرگ، همه را با فکر محدود خود توجیه کرد، فکر نیروی برتر، قوای ماوراءالطبیعه،که دستاندر کار جهان هستند و اینهمه حوادث ساخته و پرداخته آنهاست، ذهنش را به خود مشغول داشت، از آنها ترسید یا به آنها محبت ورزید، آنوقت برای جلب دوستی یا دفع گزند آنها، به فکر ساده و بدوی خود چنین پنداشت که با نثار پیشکشها و قربانیها، این قوای برتر را،که برای او سرنوشتساز هستند، با خود همراه و سازگار کند، بسیاری و شاید همه نیایشها و قربانیها و نیازها که به پای خدایان و نیروهای ماوراءالطبیعه نثار شده، در آغاز، علتی چنین داشته است، بدیهی است در طول قرنها و با گذشت روزگاران، این اعتقادات و سنتها، صورت روز بخود گرفته، تلطیف شده و مانند همه عادات و عقاید بشر از صافی قرون و اعصار گذشته و جنبه انسانیتر و عالیتری یافته تا جائی که بتدریج در طول زمان، به صورت یک عادت منطقپسند درآمده و شکلی، ارتباطگونه، ولی روحانی و نلکوتی، میان خالق و مخلوق به خود گرفته است، آئین قربانی، بعنوان یک نیایش نیز این مراحل را پیموده. از قربانی کردن انسان و خیوان تا پیشکش کردن میوه و خوردنیهای گیاهی به خدا، یا خدایان، همین سرگذشت را داشته است. این هم بوده است که بشر خواسته است خوردنی و غذای خود را، وقتی نام قربانی بر آن گذاشت، بنام خدا یا خدایان متبرک سازد و به یک و به یک امر مادی که به معیشت او مربوط میشود حالتی روحانی و آسمانی بخشد، بهرحال نیاز بشر و نیز درماندگیها و ضعف او که هیچوقت دست از سرش برنداشته و او را راحت نگذاشتهاند وی را ناگزیر کرده است که با عوالم برتر ارتباط خود را هر چه بیشتر محکمتر کند و ازین دنیاهای ناشناخته پر از راز که برایش همیشه پر از رمز و پیچیدگی بوده و تصوری مبهم از آن داشته است کسب مدد کند.
در روایات اسلامی نخستین داستان قربانی را از فرزندان حضرت آدم، هابیل و قابیل (در تورات: قائین) مییابیم و عجب آنکه این داستان، که به نخستین شرانگسزس از جانب بشر میانجامد، از ازدواج دختری با هابیل بروز میکند. آدم میخواست خواهر قابیل را که با او از یک مادر زائیده شده بود به هابیل برادر دیگر دهد، هابیل نپذیرفت، «آدم گفت بروید و قربان کنید و آدم، بسال اندر، روزی معلوم کرد، که بدان روز قربانی کردی،و دعا و سجود کردی، و از آسمان چیزی سرخ بیامدی برگونه آتش و آنرا دوپر سبز و بر آن قربان نشستی که ایزد تعالی پذیرفته بودی و گرد آن قربان که پذیرفته نبودی هیچ مگشتی و چون شدی هیچ اثر از آن قربان مانده نبودی و مردم بدانستی که آن پذیرفته است. و هر قربان که ناپذیرفته بودی، هم بماندی و نسوختی و خداوند آن قربان میان خلق سیاهروی و شرمسار گشتی و این تا به وقت بنیاسرائبل بود، پس خدای تعالی این را به فضیلت خویش برداشت تا اگر پذیرد و اگر نه، تا رستخیز جز او کسی کس نداند.» سرانجام این دو برادر به فرمان پدر به قربان کردن تن در دادند «هابیل شبان بود، گوسپندی هرکدام بهتر بود بیاورد . . . و قابیل برزیگر بود، دستهای گندم بیاورد از آن بدترین و کهترین» آتشی از آسمان فرود آمد، گوسفند هابیل را سوزاند و دسته گندم قابیل را به حال خود گذاشت، سرانجام این امر رشگ قابیل را برانگیخت تا اینکه برادرش را کشت و از آنجا کینه و ستیز میان فرزند آدم پیدا شد(۱). داستان حضرت ابراهیم را هم شنیدهایم که در عالم رؤیا مأمور شد فرزندش اسماعیل را در راه خدا قربانی کند و این پسر که فرمان پدر را در اجرای امر حق گردن نهاده بود تیغ بر او کارگر نیامد و عاقبت با فدا شدن گوسفندی بجای او از تیغ پدر رهایی یافت(۲)،در دنیای قدیم قربانی کردن انسان که گاه شامل بردگان و فرزندان و اسیران جنگی بوده، بطوریکه خواهیم دید، امری رایج بوده است و آیا سرگذشت ابراهیم و اسماعیل اشارهگونهای به این معنی نمیتواند باشد که انسانها نباید قربانی شودند و کشتن یک انسان هرچند بنام قربانی و عبادت باشد خلاف خواست و سنت حق است؟بهر حال وجود این سزگذشت که در دنیای قدیم شهرتی داشته است نباید در منسوخ کردن قربانی انسانها بیتأثیر بوده باشد،با وجود این میبینیم چند هزار سال بعد، یکی از اخلاف همین ابراهیم، عبدالمطلب رئیس قبیله قریش و پردهدار بزرگ خانه کعبه، بنا به نذری که با خدای خود کرده بود میخواست یکی از فرزندانش را قربانی کند، در آن زمان چاه زمزم خشک شده بود «عبدالمطلب را ده پسر بود، خود با پسران بایستاد و آن چاه به کندن گرفتند، عبدالمطلب با خدای نذر کرد که اگر این آب بدست او و بدست فرزندانش برآید او یک فرزند خویش را قربان کند، پس آب برآمد و چاه آبادان شد، عبدالمطلب فرزندان را گرد کرد و گفتا چه گویید انرین نذر من؟گفتند ای پدر نذر خویش وفا کن و هر که را خواهی قربان کن، عبدالمطلب گفتا قرعه زنم، هرکه را قرعه بر او آید بمیان شما، او را قربان کنم، پس قرعه زد میان ده فرزند، قرعه بر عبدالله آمد» عبدالله کوچکترین و محبوبترین فرزند عبدالمطلب بود، بر پدر سخت گران میآمد که او را قربانی کند سرانجام، با قرعه زدنهای پیاپی صد شتر فدای او کرد و بجای فرزندش آنها را قربانی ساخت و عبدالله که میبایست افتخار پدر شدن را برای بزرگترین مرد دین و تاریخ جهان داشته باشد، از قربانی شدن رهائی یافت(۳)،این روایات بازگو کننده این واقعیت است که قربانی کردن انسان نزد اقوام سامی مانند ملل دیگر، در آن روزگاران رواج داشته است، و جالب اینکه طبق همین روایات نخستین قربانی فرزند آدم جز گوسفند و دستهای گندم نبوده است. بنابراین باید معتقد شویم که قربانی کردن انسان، رسمی است که بعداً میان بشر رواج یافته است.
قربانی انسان:
ویل دورانت قربانی کردن انسان را امری دانسته که میان همه ملتهای باستانی شایع بوده و هر روز در جائی دیده شده است، بگفته او در بعضی ن.احی برای کشاورزی، مردی را میکشتند و خونش را هنگام بذرافشانی بر زمین میپاشیدند تا محصول بهتری بدست آورند و بعدها همین قربانی بصورت قربانی حیوانی درآمده است. هنگامی که محصول میرسید و درو میشد، آنرا تعبیری از تجدید حیات مرد قربانی شده بشمار میآوردند، بهمین جهت پیش از کشته شدن و پس از آن برای مرد قربانی شده جنبه خدائی قائل شده او را تقدیس میکردند(۴). مولوخ (Mloch) از خدایانی بود که مردم فینیقیقه و کارتاژ و سایر اقوام سامی قربانیهای انسانی به آن تقدیم میکردند، بقول همین مؤلف این عمل نتیجه آن بوده است که مردم به آدمخوری عادت داشته و چنین میپنداشتند که خدایان نیز گوشت انسان را دوست دارند و این کیفیت پس از آنکه آدمخواری از میان رفته برقرار مانده است ولی در نتیجه تکامل اخلاقی بشر، این شعار دینی تغییر یافته و خدایان نیز رفته رفته از لطافت اعلاقی بندگان خود تقلید کرده بهمین جهت گوشت حیوان را بجای گوشت انسان پذیرفتهاند، با گذشت زمان حتی گوشت حیوان نیز برای خدایان حالت حرمت پیدا کرده و این از آن جهت بوده است که کاهنان، خود به غذای لذیذ بیش از خدایان نیاز داشتند، بهمین جهت فقط امعاء و احشاء و استخوانهای قربانی را در مذبح به خدایان تقدیم میکردند.
مردم سوریه فرزندان خود را قربانی می کردند، چون کار سختی پیش میآمد مانند مردم فینیقیه که آنان نیز چنین رسمی داشتند، فرزندانشان را به خدای (خورشید) تقدیم و برای او قربانی میکردند، درین هنگام مردم مانند روز عید خود را میآراستند و به قربانگاهها میآمدند . بانگ کوفتن طبل و دمیدن در نی، به اندازهای بود که فریاد کودکانی را که در دامان خدا میسوختند، خاموش میساخت، ولی این مردم، بیشتر به قربانیهائی میپرداختند که وحشیگری کمتری داشت(۵).
مشا پادشاه مواب (سرزمینی در فلسطین)، پسر ارشد خود را قربانی کرد تا شهر را که در محاصره دشمنان بود نجات دهد، چون خواست وی برآورده گردید و قربانی فرزندش پذیرفته شد، هفت هزار نفر از بنیاسرائیل را به عنوان شکرگذاری از دم شمشیر گذرانید(۶).
قوم یهود
قوم یهود نیز مانند دیگر اقوام باستانی، انسان را قربانی میکردند و پس از آن بود که حیوان، جای آدمی را گرفت، «نوبر کلهها» به این کار اختصاص یافت یا «نوبر میوه» که از مزرغه بدست میآمد تقدیم میشد، در پایان کار چنان شد که تنها به تسبیح و ستایش خدا و خواندن دعا قناعت میورزیدند(۷).
قربانی یکی از عبادات مهم اسرائیلیان بود و آنرا دلیل بر توبه و اعتراف و تقدیس و کفاره و شکر میدانستند و آنهم بر دو نوع بود یکی قربانی خونی و دیگری غیرخونی،قربانی خومی از حیوانات اهلی مانند گاو و گوسفند و کبوتر بعمل میآمد قربانی غیرخونی از نوبر میوههای فصل و شراب و زیت و آرد صورت میگرفت، قربانی کننده، قربانی خود را به قربانگاه میآورد و نخست دست خود را بر آن میگذارد و هر گاه کاهنان حاضر نبودند لاویان او را در امر قربانی کمک میکردند (لاویان از اولاد لاوی سومین پسر حضرت یعقوب بودند جایز نبود که آنان قربانی کنند و بخور بسوزانند). پس از پوست کندن، حیوان را پاره پاره کرده آنچه را که مأمور بسوزانیدن آن بودند بر قربانگاه میسوزانیدند و گاه آن تیکهها را در حضور خداوند بلند مینمودند و اول قربانی که در کتاب مقدس آمده قربانی قائبن (قابیل) و هابیل است. تفصیل قربانیها بدینقرار بود: سوزاندنیها، پیشکشیها، جنباندنیها، افراشتنیها، قربانیهای سلامتی و قربانیهای خطا و گناه.
قربانیهای سوزاندنی برای کفاره گناهان بود که میبایست نرینه بیعیب گاو و یا گوسفند را، در نهایت رغبت و میل، بشرحی که گفته شد قربانی کنند. پیش کشیها، شامل آرد و روغن و زیتون و کندر بود که قدری از آرد و روغن و تمام کندر را بر قربانگاه گذارده میافروختند، جنباندنیها، نوبر محصولات زمینی بود که در عید فصح تقدیم خدا میشد و هدبه افراشتن از محصولات بعد از درو بود، قربانی سلامتی از برای تقدیس خداوند بود که آن هم از حیوانات و محصولات زمینی میبایست تقدیم شود، اما قربانیهای خطا و گناه از برای کفاره بعمل آمد و بجا آوردن آن، برای گناه شخصی یا عمومی، به عهده کاهن بود، شخص خطاکار، دست خود را بر سر بزی گذارده و به گناه خود اعتراف مینمود آنگاه حیوان را بدست کسی داده آنرا در دشت میبرد و قربانی میکرد(۸).
یهودیان در مذبحهای خصوصی یا در معبدهای کوچک بالای تپهها قربانیهای خود را به یهود تقدیم میکردند،مذبح را به اشکال مختلف میساختند ولی اساس چندان محکمی نداشت و آن عبارت از کومه چهارگوشی از سنگ یا تلی از خاک بود، اگر میخواستند مذبح را از سنگ درست کنند میبایست که از سنگهای نتراشیده و درست بنا کنند، حجاری و نقاشی آنها جایز نبود تا مبادا بمنزله صور تماثیل پرستیده شود و بهمین واسطه بود که هنگام بنای (بیتالله) صدای آلات و ادوات آهنین شنیده نمیشد، و همچنین میبایست مذبح دارای پله نباشد. مذابحی که قوم یهود در عبادتخانههایشان داشتند دو نوع بود یکی مذبح قربانیهای سوختنی که مذبح برنجین خوانده میشد و دیگری مذبح بخور بود که آنرا مذبح طلائی نیز میگفتند(۹).
در قوم یهود، تنها کاهنان بودند که میتوانستند چنانکه شایسته است قربانی کنند(۱۰). سلیمان پیغمبر یهود، بنا بر زن دوستی، قربانگاههایی برای خدایان بیگانه ساخته بود که زنان خارجی وی در آنجا به عبادت پردازند و این امر موجب ملامت وقایعنگاران تورات شده بود(۱۱).
در سومر:
در یکی از الواح سومر این دستور دینی عجیب دیده میشود «بره جانشین و فدیه آدمی است، وی بره را بجای آن خود بخشیده است»(۱۲). در همین ناحیه برای خدایان هدایائی از مال و خورا ک و زن میآوردند، در الواح گوده (یکی از شاهان نیکوکار سومر) فهرستی است که نشان میدهد خدایان چه چیزهائی را نیپسندند و آنها را دوست دارند که از آنجمله است: گاو نر و بز و گوسفند و کبوتر و جوجه و مرغ ومرغابی و ماهی و خرما و انجیر و خیار و کره و روغن ونان دو آتشه(۱۲).
ظاهراً در میان اقوام باستانی، سومریها نخستین مردمی بودهاند که بزشتی این رسم یعنی قربانی کردن انسان پی برده و بجای آن چیزهای دیگر را انتخاب کردهاند.
در بابل:
در بابل بر قربانگاههای معابد، گوسفندان را قربانی میکردند و قربانی کردن یکی از شعائر دینی پر طول و تفصیل و دقیق بوده و ضرورت داشته است که کاهن کارشناس به این کار اقدام کند اگر کسی میخواست وظیفه خود را در برابر خدایان به انجام رساند بر وی واجب بود که قربانی شایسته به معابد پیشکش کند و دعاها و اوراد نخصوص بخواند(۱۳). هرودوت یکی از این معابد را چنین وصف کرده کرده است: «درین معبد مجسمه بزرگی از زر ناب موجود است که خداوند (زئوس) را نشان میدهد نزدیک این مجسمه نیز بزرگی از طلا جای داشت، پایه مجسمه و تخت خداوند نیز از طلا بود . . . . . غیر از این معبد، قربانگاهی از طلا وجود دارد و علاوه بر آن قربانگاه بزرگ دیگری هست که حیوانات بزرگ و بالغ را در آنجا قربانی میکنند، در قربانگاهی که از طلاست، فقط حیوانات شیرخوار را میتوان قربانی کرد هر سال در موقعی که برای تجلیل این خدا جشن میگیرند، کلدانیان هزار تالان عود بر روی قربانگاه بزرگ میسوزانند . . . . در داخل آن هدایای زیاد دیگری موجود است که اشخاص عادی اهدا کردهاند»(۱۴).
نکته گفتنی اینکه زنان بابل، نظر قربانی را همچون زینتی بکار میبردند و خود را با گردنبند و دستبند و نظر قربانی میآراستند(۱۵).
عربها نیز که از اخلاف اقوام سامی بودند،برای تقدیس بتهای خود شتر و گوسفند قربانی میکردند و قصدشان ازین کار تقرب و توسل به آنها بود، این قربانیها را مردم جاهلیت (عتایر) و قربانگاههائی را که در آن قربانی میکردند عتر میخواندند و در اشعار خود ازین قربانی و قربانگاهها یاد کرده بودند(۱۶).
در یونان و روم:
در میان یونانیان و مردم روم باستان نیز مراسم قربانی برای خدایان و ارواح مردگان یا در هنگام برپا کردن جشنها مرسوم بود، تزه، سامان دهنده شهر آتن نیز رمولوس، بانی شهر رم هر دو در راه خدایان قربانی کردهبودند(۱۷).
مردم یونان، خوک را، که برای پرنسل بودنش، مقدس میدانستند، در یکی از اعیادی که متعلق به دمتر (Demeter الهه کشت و زرع) بود قربانی میکردند و همچنین در جشن دییاسییا (Diasia) آنرا در راه زئوس (خدای خدایان) قربانی میساختند(۱۸)، برای خشنودی مردگان که آنان را قادر به هر کار نیک و بد میدانستند دعا میخواندند و قربانی میکردند(۱۹).
یونانیان به خدای خورشید (Helios)، چون سرزمین آفتابی داشتند، چندان اهمیتی نمیدادند، با وجود این، اسپارتیها، برایش اسب قربانی میکردند تا ارابه آتشین خود را در آسمان بکشد، مردم رودوس (Rhodos) برعکس، او را خدای بزرگ خویش میشمردند و در هر سال، چهار اسب، از نژاد عالی و یک ارابه در دریا میافکندند تا این خدا برای گردش از آن استفاده کند(۲۰).
بطور کلی، عبادات یونانی از موسیقی و سرود و قربانی و دعا تشکیل میشد(۲۱)، محل قربانی در معبدها بود، مؤمنان هنگام عبادت خود را به مذبح که در جلو معبد قرار داشت می رساندند و بوسیله قربانی و نماز خود را از خشم خدایان ایمن میپنداشتند، و یاری او را جلب میکردند، برای قربانی هرچه قیمت داشت انتخاب میگردید، مانند مجسمه و نقاشی و لوازم زندگی و اسلحه و ظروف و میز وجامه و بدون شک اگر خدا نمیتوانست قربانی را به کار برد کاهنان از آن استفاده میکردند(۲۲).
آتنیها، پیش از عید تزه، بانی شهر آتن به یاد او گوسفندی قربانی میکردند، در زمان تزه اهالی دهکدهها و قصبهها گرد هم جمع شده قربانی مشترکی به افتخار ژوپیتر انجام میدادند(۲۳)، قربانیهای این مردم غالباً با سرود و رقص دستجمعی همراه بود، وقتی آتنیها جسد تزه را پس از مرگش یافتند و آنرا به آتن آوردند همه مردم به استقبال رفته قربانیهای زیادی بر سر راهش نثار کردند درست مثل اینکه خودش از مسافرتی برگشته است(۲۴). لیکورگ، قانونگزار معروف اسپارت، پیش از آنکه به وضع قوانین خود پردازد به شهر دلف رفت و پس از قربانی در معبد آپولون از پیشگوی آنجا سئوالهایی کرد که به او جواب مساعد داده شد(۲۵). همین قانونگزار، دختران و پسران جوان را در همه تمرینات و کارها شرکت داد تا به اتفاق یکدیگر در اعیاد و قربانیهای رسمی لخت برقصند(۲۶). اسپارتیها، پیش از جنگ، قربانیها جهت فرشتگان اهدا میکردند تا اینکه، در برابر دشمنان انضباطی را که با آنان بار آمده بودند مجسم نمایند(۲۷)، بنا به قوانین لیکورگ، مردم اسپارت برای مردگان خود دوازده روز عزاداری کرده در روز آخر به افتخار ربالنوع مرگ و دوزخ قربانی کرده لباس عزا از تن بدر میکردند(۲۸). پس از مرگ لیکورگ، معبدی به نامش ساختند و هر سال به یاد او قربانی مخصوصی اهدا میکردند(۲۹)، سولون (قرن ششم پیش از میلاد)، از حکمای بزرگ یونان، آتنیها را واداشت که قربانیهای خود را سبکتر و کمخرجتر انجام دهند(۳۰) و همچنینی به موجب قانونی حضور زنان را در اعیاد و قربانی محدود ساخت و مانع شد که بر مزار مردگان گاو قربانی کنند(۳۱). با وجود این آدرین، امپراطور روم، دستور داد که بر گور آلسیپاد، سردار معروف یونانی، مجسمهاش را نصب کرده، هر سال به خاطر او گاوی قربانی کنند(۳۲)، یونانیان برتمیستوکل – سردار معروف یونانی در جنگ با خشایارشاه – عیب گرفته بودند که او دوست داشت اغلب قربانی کند و به خارجیان ضیافت دهد(۳۳).
یونانیان نیز در آغاز از قربانی کردن انسانها ابائی نداشتند، مثلاً آگاممنون دختر خود،ایفیژنیا را قربانی کرد و آخیلوس ده تن از جوانان ترویا را به خاطر دوستش، پاتروکل، قربانی ساخت(۳۴). در معبد دیان در اسپارت، هر سال یک نفر را با قرعه انتخاب و در صحن معبد قربانی میکردند، لیکورگ، این رسم را ممنوع کرد ولی برای احترام به معتقدات عامه مردم مقرر داشت تا طفلی که باید خونش نثار شود شلاق بخورد(۳۵).
در جنگ سالامین (سالامیس) که میان خشایارشا و یونانیان روی داد، وقتی تمیستوکل سردار یونانی، بر عرشه کشتی فرماندهی مشغول قربانی بود، سه نفر اسیر جوان، بغایت زیبا با لباسهای فاخر و تزیینات طلا نزدش آوردند که شایع بود خواهرزادگان شاه ایران هستند، چون در همان حال برق از شعله آتش قربانی جهید و یکی از حضار عطسه کرد،غیبگویی دست تمیستوکل را گرفت و تمنا کرد تا هر سه اسیر را فیالمجلس قربانی الهه عشرت (باکوش) نمایند، تمیستوکل از چنین پیشنهادی غرق حیرت شد و عاقبت او را مجبور کردند که اراده خدائی برآ.رده شود و بنحوی که غیبگو مقرر نموده بود آنان را قربانی کردند(۳۶).
در آرکادی (سرزمینی در یونان)، حتی تا قرن دوم میلادی انسانها را برای زئوس (خدای خدایان) قربانی میکردند، هنگام بروز بیماریهای خطرناک، یکی از بینوایان شهر را جامه مقدس پوشانده سپس او را با شاخههای گل میآراستند و در میان مردمی که تصور میکردند با این کار گناهانشان بخشیده میشود او را از بالای صخره به زیر میانداختند. مردم اتن، در هنگام قحط و غلا و شیوع طاعون و امراض دیگر یک یا چند نفر از افراد بشر را قربانی میکردند تا شهر خود را پاک سازند(۲۷)، با گذشت زمان، موضوع قربانی کردن بشر محدودتر شد و تنها مجرمان محکوم به مرگ را پس از آنکه شراب فراوان میدادند و تخدیرشان میکردند قربانی میساختند ولی بعداً حیوانات را بجای انسان برای قربانی برگزیدند یکی از سرداران یونانی بنام به لوپیداس (Pelopidas)، در شب قبل از جنگ خواب دید که اگر انسانی را قربانی کند در جنگ پیروز میشود، برخی از همراهانش با این کار موافقت کردند اما بعضی دیگر گفتند این رفتار وحشیانه نمیتواند مورد رضایت موجودات آسمانی قرار گیرد، فرمانروای زمین، پدر خدایان و همه خلق است و با ستمکاران کاری ندارد، اعتقاد به خدایان و نیروهائی که از کشتن و قربانی کردن آدمیان شاد شوند از بیخردیست(۳۸).
بیگمان قربانی کردن حیوان بجای انسان از گامهای بلند تمدن انسان است، در یونان بیشتر گاو و گوسفند وخوک را قربانی میکردند، سپاهیان قبل از جنگ برای پیروزی خود قربانی تقدیم میداشتند(۳۹). وقتی اسکندر مقدونی بر امواج دریای هند، کشتی میراند دو گاو نر برای نپتون (ربالنوع دریاها) قربانی کرده آنگاه از جامهای زرین میگساری کرده دو گاو نر را با این جامها به دریا افکند(۴۰). در آتن برای پاک ساختن مجالس عمومی خوکی قربانی میکردند از حیوانات قربانی شده فقط استخوان و پیه را نیاز خدایان میکردند و مابقی را خود بکار میبردند، یونانیان جرأت نمیکردند که گوشت قربانیهائی را که برای خدایان زمینی میکشتند برای خود نگهدارند، ازین رو حیوان را در محلی عمومی میسوزاندند تا خاکستر گردد، علت این بود که آنان از خدایان زیرزمینی بیشتر میترسیدند و بیم داشتند که هم خوراک این خدایان بشمار آیند اما در مورد خدایان آسمانی، قربانیها از روی ترس از خدایان و یا برای کفاره گناهان بعمل نمیآمد، بلکه مؤمنان میخواستند با هم خوراکی خدایان، بر شادی خود بیفزایند، و یا نیایش و دعا، حیات و نیروی خود را اخل قربانی کنند و بدین وسیله بر نیروی خود بیفزایند، بهمین جهت شراب را نخست روی قربانی و سپس در جامهای خود میریختند و چنان میپنداشتند که خدایان شراب نوشیدهاند(۴۱). وقتی در آتن وای بزرگی شیوع یافت چون احتمال دادند که این بلای کشنده از جانب خدای ناشناختهای بر آنان نازل شده باشد برای این خدا قربانگاهی ساختند و آنرا (مذبح خدای ناشناخته) نام نهادند(۴۲).
از جمله مراسم قربانی، یک این بود که مشتی جو برشته با اندکی نمک بر سر جانوری که سر میبریدند میافشاندند(۴۳) و آئین قربانی غالباً با نیایش خدایان و بادهگشاری و جشن و سرور همراه بود، در ایلیاد هومر، بارها میبینیم که جنگجویان برای نیل به پیورزی در راه خدایان قربانی میکنند و از آنان مدد میجویند، به این منظور صد گاو نر یا صد بره نوزاد را یکجا میکشتند و چربیهای آنان را میسوزاندند تا دود آنها مارپیچوار به آسمان برود و خدایان را محفوظ سازد(۴۴)، آشیل، قهرمان معروف ایلیاد از خشم آپولون چنین یاد میکند «. . . آیا چون از نذری که تخلف شده بهم برآمده است یا بجهت آنکه از قربانی صد گاوی که فروگذار شده گله دارد، آنگاه میبینیم که آیا وی به بوی بریانی برهها و بزهای بیعیب ما پاسخ میدهد و تفضل میکند که بلا را از ما بگرداند یا نه؟»(۴۵).
هومر یکی از این مراسم قربانی را که در آن صد گاو نذر آپولون شده چنین وصف کرده است:
«. . . بیدرنگ صد گاو قربانی پروار را به ترتیب در گرداگر قربانگاه زیبائی جای دادند، پس دستهای خود را شستند و دانههای جو را برداشتند و کریزس (کاهن معبد آپولون) بر آنها دعا خواند: ای خدائی که کمان سیمین داری . . . سخن مرا بشنو، تو پیش از این هم نیازهای مرا پذیرفتهای . . هنگامی که دعا بپایان رسید و جو را افشاندند پوزههای گاوان نر را بلند کردند، آنها را سر بریدند، پاره پاره کردند و رانهای آنها را که از آن خدایان بود جدا ساختند، از دو سوی چربی بر روی آنها گذاشتند و پارههای گوشت خام را روی آنها جای دادند، پس از آن پیرمرد کاهن آنها را روی اخگرها بریان کرد و باده ارغوانی رنگ تابان را روی آنها ریخت، در کنار وی جوانا چنگالهای پاج شاخه در دست داشتند، سپس چون رانها پخته شد جگربندها را خوردند، بازمانده را نیز به پارههای کوچک قسمت کردند، سپس آنها را به سیخ کشیدند و با دقت بسیار برشته کردند، این کار که به پایان رسید سور آماده شد، جشن برپا کردند و همه از خوردنیهای فراوان که بود بهره خویش بگرفتند، چون تشنگی و گرسنگی را فرونشاندند، جوانان دوستکانی را لبریز کردند، سپس در ساغر هرکس از آن باده ریختند که به یاد خدایان بنوشد»(۴۶).
منلاس یکی از همین جنگجویان به مردم تروا میگوید «ای مردم! برهای سیاه برای پروردگار زمین و برهای سفید برای پروردگار خورشید قربانی کنید، ما نیز چنین قربانی را برای خدای خدایان خواهیم کرد»(۴۷).
هنگام پیمان بستن نیز این مراسم قربانی را برپای میداشتند و دعا میخواندند، از سر حیواناتی که باید قربانی شوند موهائی جدا میکردند و آنرا میان سرکردگان بخش میکردند و خدایان را به این پیمان گواه میگرفتند در یکی ازین مراسم پس از آنکه برهها را سر بریدند «بادهها را از خم کشیدند، آن را در ساغرها میریختند و نام خدایان را بر زبان آوردند، از دو لشکرگاه بانگ این دعا برخاست، ای زئوس بزرگ و هراسانگیز و همه شما ای خدایان جاودانی، اگر کسی این آشتی را که تا بدین سان مقدس است برهم زند مغزش از کاسه شکسته، سرش مانند این باده بر زمین پراکنده باد، بازماندگانش را همین سرنوشت بادا! زنش گرفتار گستاخی دشمنی نامردم بادا!»(۴۸). قهرمانی دیگر هنگام نذر و اهداء قربانی به یکی از خدایان چنین میگوید: «مرا پناه ده، گوساله ماده یک سالهای برای تو قربانی خواهم کرد که پیشانی داشته باشد و هیچ دستی آن را در یوغ نکشیده باشد، پس از آنکه شاخهای تازه برآمدهاش را زرین کرده باشند آنرا برای تو قربانی خواهم کرد»(۴۹). قربانی کردن حیوانات تا رواج دین عیسی در یونان بجای ماند و سپس جای خود را به مراسم رمزی دین مسیح داد(۵۰)، در هر حال تبدیل قربانی به دعا و نیایش را از آثار نیک ادیان باید دانست، همانطور که ظهور زردشت در ایران نیز کم و بیش چنین اثری از خود بجای گذاشته بود.
رومیها نیز در برگزاری مراسم قربانی، دست کمی از یونانیان نداشتند با وجود این، آنان در روز احداث کشورشان قربانی نمیکردند و اصولاً در آن روز خون هیچ حیوانی را نمیریختند(۵۱)، در جشن لوپرکالیا – که آنرا بخاطر گرگ مادهای که رمولوس را شیر داده بود، برپا ساختند – سگی قربانی میکردند، کشتن سگ علامت تصفیه بود، یونانیان نیز همین کار را برای تزکیه خویش میکردند، کشتن سگ، که دشمن گرگ است، ظاهراً به علامت قدرشناسی از حیوانی بوده که رمولوس را شیر داده و از مرگ نجات بخشیده بود(۵۲)، رومیها به یادبود روزی که رمولوس ناپدید شده بود، به خارج شهر رفته، در محلی بنام باطلاق، به قربانی کردن بزها میپرداختند(۵۳).
نوما از رهبران بزرگ روم (قرن هفتم پیش از میلاد) معتقد بود که بوسیله قربانیها و رقصها و جشنها باید مردم سرکش روم را رام نمود(۵۴)، قربانیهائی که به دستور نوما انجام میگرفت، شباهت کاملی به رسوم فیثاغورثیان داشت، زیرا خون قربانی را نمیپاشیدند، بلکه با کمی آرد و قدری شراب و شیر و این قبیل چیزهای سبک مخلوط مینمودند(۵۵)، طبق قوانین نوما چنانچه زنی میخواست پیش از انقضای عده شوهر کند، میبایست قربانی کند(۵۶)، در رم برای الهه ترم (Terme) قربانیهای متعددی بعمل میآمد ولی نوما با دستور عاقلانهاش، که نباید آستان این الهه را خونآلوده کرد، مردم را از ریختن خون منع کرد(۵۷)، بنا به همین قوانین نوما، مردم رم در ماه فوریه برای گیاهان و نباتات قربانی میکردند(۵۸)، در این زمان هنگام مراسم تحلیف نیز قربانی بجای میآوردند و در برابر قربانی، قسمهای خود را به زبان میآوردند، در قسمهای بزرگ همه آنها که متعهد میشدند، دست خود را در جسد مردی که کشته بودند، آغشته نموده، جرعهای از خونش را میآشامیدند(۵۹).
در زمان کنسولی کامیل (قرن چهارم پیش از میلاد)، پس از رفع اختلاف میان مجلس سنا و مردم، جشنی برپا کردند و در تمام معابد، قربانیهایی بمنظور ستایش خدایان انجام شده، مردان کلاهی از گل به افتخار صلح و آشتی بر سر نهادند(۶۰).
بگفته پلوتارک، در زمان کنسولی امیل (قرن دوم پیش از میلاد) که افتخارات بزرگ و پیروزیهای درخشان برای ملت رم بدست آورده بود، مردم سه روز جشنهای پیروزی برپا کردند «روز سوم، صبح بسیار زود، نوای شیپور از همه جا برخاست . . . صد و بیست گاو فربه با شاخهای مطلا که بر سر انها برگهای سبز زده شده بود ظاهر شدند، مهارها دست جوانا زیبائی بود که کمربندهای رنگین داشتند و گاوها را به قربانگاه هدایت میکردند، در برابر آنان یکدسته از پسران جوان و زیبا، هریک ظرفی از طلا یا نقره در دست داشتند تا خون قربانی را جمع کرده به رسم تبرک به نیازمندان دهند(۶۱).
رومیها و شاید یونانیها، هنگامی که به کارهای بزرگ میپرداختند برای اینکه حوادث را پیشبینی کرده از آینده خبر یابند، از روی احشا و امعاء قربانی تفال و تطیر میزدند و کاهنان از روی علائمی که در آنان میدیدند به غیبگویی میپرداختند(۶۲). این سنتها و معتقدات، قرنها پس از رومیان و یونانیان باستان باقی ماند بطوریکه پارهای از اقوام مسیحی، با اعتقادی محکم، آنها را بکار میبستند. شاردن فرانسوی (معاصر شاه سلیمان صفوی) که در راه خود به ایران، از راه جنوب روسیه و قفقاز گذشته و از میان اقوام مسیحی کلشید(بین دیای سیاه و گرجستان یکونت داشتهاند)گذر کرده است خاطرات جالبی از مراسم قربانی این مردم نقل میکند که یادآور معتقدات مردم باستان است، بگفته او، مردم کلشید از روی حرکات یا شاخ زدن و ادرار کردن و تپاله انداختن گاو قربانی تفال میزدند و حوادث آینده را پیشبینی میکردند، شاخ زدن حیوان را دلیل جنگ و ستیز و ادرار کردنش را نشانه زیادی شراب در آن سال میدانستند(۶۳).
ادامه دارد
پاورقیها:
۱- تاریخ بلعمی، چاپ ۱۳۴۱ ص ۱۰۰ و ۱۰۱٫
۲- همان مرجع ص ۲۳۱ تا ۲۳۶ تورات، این فرزند را اسحق پسر دیگر ابراهیم میداند.
۳- همان مرجع ص ۲۳۰٫
۴- ویل دورانت کتاب اول (بخش اول)، ص ۱۰۲ و ۱۰۳٫
۵- همان مرجع، ص ۴۴۲٫
۶- همان مرجع، ص ۴۴۳٫
۷- همان مرجع، ص ۴۴۶٫
۸- ترجمه قاموس کتاب مقدس، ص ۶۹۱٫
۹- همان مرجع، ص ۷۸۸٫
۱۰-ویل دورانت، کتاب اول (بخش اول)، ۴۶۶٫
۱۱- همان مرجع، ص ۴۵۰٫
۱۲-همان مرجع، ص ۱۹۲٫
۱۳- همان مرجع، ص ۳۶۱٫
۱۴- ترجمه تاریخ هرودوت، چاپ ۱۳۳۶، ج ۱ ص ۲۵۹٫
۱۵- ویل دورانت، کتاب اول، ص ۳۳۳٫
۱۶- ترجمه الاصنام کلبی، ص ۷۳٫
۱۷- ترجمه حیات مردان نامی، پلوتارک، ص ۲۵ و ص ۵۹٫
۱۸- ویل دورانت، کتاب دوم (بخش اول چاپ ۱۳۴۰) ص ۳۰۵ و ص ۳۰۶٫
۱۹- همان مرجعص ۳۰۷٫
۲۰- همان مرجع، ص ۳۰۲ و ۳۰۳٫
۲۱- همان مرجع، ص ۳۲۷٫
۲۲- همان مرجع، ص ۳۲۸٫
۲۳- حیات مردان نامی، ص ۱۵٫
۲۴- همان مرجع، ص ۴۸٫
۲۵- همان مرجع، ص ۱۱۴٫
۲۶- همان مرجع ص ۱۲۸٫
۲۷- همان مرجع ص ۱۴۳٫
۲۸- همان مرجع ص ۱۵۰٫
۲۹- همان مرجع ص ۱۵۸٫
۳۰- همان مرجع ص ۲۲۶٫
۳۱- همان مرجع ص ۲۴۲٫
۳۲- همان مرجع ص ۵۸۴٫
۳۳- همان مرجع ص ۳۱۰٫
۳۴- ویل دورانت، کتاب دوم (بخش اول)، ص ۳۲۸٫
۳۵- حیات مردان نامی، ص ۱۳۶٫
۳۶- همان مرجع، ص ۳۲۳٫
۳۷- ویل دورانت، کتاب دوم (بخش اول)، ص ۳۲۸ و ۳۲۹٫
۳۸- همان مرجع ص ۳۲۹ و ۳۳۰٫
۳۹- همان مرجع ص ۳۲۹٫
۴۰- ایران باستان (چاپ ۱۳۳۱) ج ۲ ص ۱۸۲۰٫
۴۱- ویل دورانت، کتاب دوم (بخش اول) ص ۳۲۹ و ۳۳۰٫
۴۲- قاموس کتاب مقدس، ص ۷۸۸٫
۴۳- ترجمه ایلیاد (چاپ ۱۳۳۴) ص ۲۳٫
۴۴- همان مرجع، ص ۱۷٫
۴۵- همان مرجع، ص ۶٫
۴۶- همان مرجع، ص ۲۲٫
۴۷- همان مرجع، ص ۷۱٫
۴۸- همان مرجع، ص ۷۷٫
۴۹- همان مرجع، ص ۲۵۷٫
۵۰- ویل دورانت، کتاب دوم (بخش اول)، ص ۳۳۰٫
۵۱- حیات مردان نامی، ص ۶۶٫
۵۲- همان مرجع، ص ۸۴٫
۵۳- همان مرجع، ص ۹۷٫
۵۴- همان مرجع، ص ۱۷۳٫
۵۵- همان مرجع، ص ۱۷۵٫
۵۶- همان مرجع، ص ۱۸۱٫
۵۷- همان مرجع، ص ۱۸۹٫
۵۸- همان مرجع، ص ۱۹۲٫
۵۹- همان مرجع، ص ۲۶۶٫
۶۰- همان مرجع، ص ۴۰۸٫
۶۱- همان مرجع، ص ۷۵۱٫
۶۲- همان مرجع، ص ۲۸۹٫
۶۳- ترجمه شاردن، ج ۱ ص ۳۱۷٫
ادامه دارد